استاد داور شیخاوندى
– داور شیخاوندى، متولد ،۱۳۱۲ اردبیل
– اخذ مدرک دیپلم ادبى در سال ۱۳۳۴ در تهران
– اخذ مدرک لیسانس زبان فرانسه و علوم تربیتى از دانشسراى عالى در سال ۱۳۳۸
– اخذ مدرک فوق لیسانس برنامه ریزى تحصیلى از دانشگاه سوربن پاریس، ۱۳۴۸
– اخذ مدرک دکتراى برنامه ریزى اجتماعى از دانشگاه سوربن
– استاد میهمان دانشگاه کلمبیاى آمریکا در سال ۱۳۵۴ و اخذ مدرک فوق لیسانس جامعه شناسى آموزش و پرورش
– تدریس در دانشکده علوم تربیتى دانشگاه تهران، دانشگاه تربیت معلم، دانشگاه سپاه و دانش ورامین، دانشکده ارتباطات رادیو و تلویزیون به صورت حق التدریسى و تدریس در دانشگاه «مالاگا»ى اسپانیا
– عضو هیأت علمى مؤسسه تحقیقات و برنامه ریزى علمى و آموزشى وزارت علوم
– عضو انجمن جامعه شناسى ایران، عضو انجمن جامعه شناسى آموزش و پرورش ایران و عضو هیأت مدیره کنونى آن
– رئیس دانشکده دماوند در سال ۱۳۵۸
– بانى آسیب شناسى اجتماعى و جامعه شناسى آموزش و پرورش در ایران
– تألیف مقالات متعدد و ارائه تعدادى مقاله در کنفرانس هاى مختلف
– تألیف کتابهاى:
۱- برنامه ریزى آموزش و پرورش و رشد اقتصادى و اجتماعى ۲- جمعیت شناسى و برنامه ریزى آموزش ۳- آموزش و پرورش در شوروى ۴- فرهنگ و آموزش چین ۵- زایش و خیزش ملت ۶- آموزش ایران در بیست سال آینده ۷- آسیب شناسى اجتماعى، جامعه شناسى انحرافات ۸- سیاست نیروى انسانى در برنامه ریزى ایران (به فرانسه) ۹- مسائل آموزشى اتحاد شوروى در دهه ۱۹۷۰ (به انگلیسى) ۱۰- ناسیونالیسم و هویت ایرانى ۱۱- جامعه شناسى انحرافات و مسائل جامعتى ایران ۱۲- تأخیر در تکوین هویت ایرانى ۱۳- جامعه شناسى قشرهاى اجتماعى (مشترک) ۱۴- آموزش ایران در بیست سال آینده ۱۵- پرخاشگرى انسان، فقر و جنایت در آمریکا ۱۶- آموزش و پرورش و بهگشت اجتماعى (مشترک)
ترجمه و تألیف کتابهاى:
۱-جامعه شناسى پرورشى، بحران جهانى آموزش ۲- جامعه جرم آفرین ۳- پزشکى آفت زا ۴- انرژى و نابرابرى اجتماعى ۵- مدرسه زدایى از جامعه ۶- آموختن براى زیستن ۷- پنج مقاله مارکس و انگلس درباره ایران ۸- جامعه شناسى ماکس وبر ۹- سرگذشت یک خانواده مبارزآرامش و متانت خاصى در اندیشه، گفتار و رفتارش جلوه گر است، بنیانگذار آسیب شناسى اجتماعى و آموزش و پرورش تطبیقى در ایران مى باشد و قریب چند دهه است که به اهمیت فوق العاده آموزش و پرورش در تحول و توسعه جامعه باور دارد.
داور شیخاوندى متولد ۱۳۱۲ اردبیل است که سالیان زیادى از دوران تحصیل در مقاطع ابتدایى و دبیرستان را در دبستان سنایى و دبیرستان صفوى اردبیل گذراند و در سال ۱۳۳۴ با پشت سر گذاشتن فراز و نشیب هاى زیاد در زندگى فکرى و عملى اش دیپلم ادبى گرفت. در سال ۱۳۳۵ به دانشسراى عالى راه یافت. رشته زبان فرانسه را به عنوان تخصص اصلى و رشته علوم تربیتى را به عنوان رشته تحصیلى جانبى برگزید و پس از فراغت از تحصیل در سال ۱۳۳۸ تا سال ۱۳۴۲ به معلمى زبان فرانسه و انگلیسى در برخى از شهرهاى شمالى کشور از جمله در آمل پرداخت.
در سال ۱۳۳۲ اولین مقاله اش در نقد کارکردهاى رئیس آموزش و پرورش اردبیل را در روزنامه «توجه» تهران به چاپ رساند. در دوران تحصیل در دبیرستان کتابهاى داستانى و تاریخى مثل کتابهاى تارزان مطالعه مى کرده و از قبل اهل مطالعه بودن دایى اش، مجموعه مجلات «ترقى» را تصاحب مى شده است. با نشر یک روزنامه دیوارى هم به نوشتن و نگرش انتقادى به مسائل آموزشى تمایل پیدا مى کند. قبل از گرفتن دیپلم اش در تهران هم به کارهایى ازجمله کار در کفاشى و کفش فروشى و فعالیت هاى تبلیغاتى روى آورده بود.
در مورد کسانى که در زمان تحصیل در دانشسراى عالى با آنها آشنا شده مى گوید: «دوره ما دوره خاصى بود. به طور کلى با بسیارى از فعالان سیاسى بعد مثل شهید آیت، شهید رجایى و کسانى همچون دکتر پرهام، دکتر توسلى و دکتر نایینى همکلاسى بودم که برخى در دوره انقلاب شخصیت هاى مهمى شدند خصوصاً رجایى و آیت.»
از میان استادانش، دکتر هدایتى (تاریخدان)، دکتر جلالى (روانشناس)، دکتر مستوفى (جغرافیادان) و دکتر بصیر (استاد بهداشت مدارس) را به یاد مى آورد. دکتر بصیر که قهرمان شمشیربازى هم بوده، در لغت سازى مهارت داشته است.
«لغت ساز معروفى بود که شاید ما حداقل لغت سازى را از او به ارث برده باشیم. مثلاً او لغت گیتاک را به عنوان معادل واژه فیزیک وضع کرده بود.» در سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۵ در اداره کل مطالعات و برنامه ریزى آموزش و پرورش به کار مشغول مى شود و در بخش برنامه ریزى توسعه آموزشى نقش ایفا مى کند. « دکتر داورى هم در همان اداره کل بودند. دکتر باهنر هم برنامه ریزى دروس دینى را به عهده داشت. شهید بهشتى هم در آنجا در چاپ کتاب فعال بودند.»
در سال ۱۳۴۵ به فرانسه مى رود و در رشته برنامه ریزى تحصیلى با تأکید بر آموزش و پرورش تحصیلاتش را ادامه مى دهدو پایان نامه اى مرتبط با تربیت نیروى انسانى و مسائل آن تهیه مى کند.
«در آن زمان، اهمیت نیروى انسانى مطرح شده بود و مطابق نظریات مطرح شده، تربیت نیروى انسانى را مکمل برنامه ریزى توسعه مى دانستند و من هم بخش عمده اى از رساله را به بررسى نظریات مختلف اختصاص دادم و نشان دادم که تربیت نیروى انسانى تا چه حد مى تواند در بهره ورى برنامه هاى توسعه مفید باشد.»
در آن دوره دانشگاه سوربن به دانشگاه هاى متعددى تفکیک شده بود. رشته برنامه ریزى هم چون به مسائل اقتصادى و مالى ربط پیدا مى کند در دانشگاه پاریس یک که علوم و اقتصاد آن مستقر شده بود و مثلاً رشته هاى انسانى در پاریس هفت.
بعد از بازگشت به کشور و با تأسیس انستیتوى مدیریت و برنامه ریزى آموزش و پرورش مترجم و معاون مؤسسه و رئیس فرانسوى آن مى شود. از جمله برنامه هاى مؤسسه، برگزارى سخنرانى ها و سمینارهاى علمى با حضور استادان و صاحبنظران بوده است. در سال ۱۳۴۹ به وزارتخانه جدیدالتأسیس وزارت علوم و آموزش عالى مى پیوندد و در مؤسسه تحقیقات و برنامه ریزى علمى و آموزشى ایران (مرکز تحقیقات علمى کشور) به عنوان کارشناس مشغول به کارمى شود.
چندى بعد در رشته برنامه ریزى اجتماعى در فرانسه و با دفاع از تز «سیاست هاى نیروى انسانى در ایران» دکترا مى گیرد و نقش نیروى انسانى را در برنامه هاى عمرانى ایران مشخص مى کند. در سال ۱۳۵۴ در دانشگاه کلمبیاى آمریکا به عنوان استاد میهمان به فعالیت مى پردازد و در عین حال در رشته جامعه شناسى آموزش و پرورش با پایان نامه اى تحت عنوان مسائل آموزش عالى در شوروى سابق به تحصیل هم مى پردازد و نحوه گزینش، تأمین و طرز استخدام استادان دانشگاه را در نظام آموزشى شرق بررسى مى کند. متوجه مى شود که در شوروى، کسانى که تبارکارگرى داشته اند و یا کسانى که از جمهورى هاى آذربایجان، ارمنستان و تاجیکستان بوده و چندان به زبان روسى مسلط نبوده اند در رشته هاى کشاورزى، فنى، دامدارى و صنعتى تحصیل مى کرده اند. فرزندان نخبگان در دانشگاه هاى حزبى ادامه تحصیل مى داده اند و فرزندان نخبگان ریاضى و فیزیک هم تمایل داشته اند در رشته هاى علوم محض در مسکو به تحصیل بپردازند. در سال ۱۳۵۸ رئیس دانشکده دماوند مى شود. در سالهاى ۵۹ _ ۱۳۵۸ رئیس کمیته بازبینى و برنامه ریزى علوم اجتماعى وزارت علوم وقت مى شود. اولین کتاب علوم اجتماعى کلاس چهارم ابتدایى بعد از انقلاب را هم مى نویسد و در مدارس تدریس مى شود. در سال ۱۳۵۹ قانونى مبنى بر بازنشسته شدن افراد با ۲۰ سال سابقه در وزارت علوم به تصویب مى رسد و شیخاوندى هم خود را بازنشسته مى کند.
در سال ۱۳۵۹ تصمیم مى گیرد عازم ایالات متحده شود ولى در اسپانیا ویزایش آماده نمى شود و به مدت ۴ سال در آنجا ماندگار شده و علاوه بر یادگیرى زبان اسپانیولى، در دانشگاه مالاگا در جنوب اسپانیا درس تغییرات جامعه را ارائه مى دهد.
از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۵ در فرانسه به کارهاى مطالعاتى و تحقیقاتى در حوزه هاى دین، ملت و زنان مى پردازد و با نوشتن و چاپ مطالبى در زمینه هاى اسطوره شناسى و تاریخ ایران و فرانسه فعالیت هایش را تداوم مى بخشد. کتاب «زایش و خیزش ملت» را به مناسبت دویستمین سال انقلاب کبیر فرانسه مى نویسد و به چاپ مى رساند. کتاب دیگرى با عنوان «زن در اسطوره و ادیان» هم مى نویسد ولى تاکنون آن را به چاپ نرسانده و امیدوار است با اتمام بررسى هاى نهایى این کتاب، آن را به چاپ برساند.
شیخاوندى معتقد است که ما هنوز به درستى مفهوم ملت را در ایران درک نکرده ایم. «در بخش عمده اى از کتاب به موضوع ملت پرداختیم و ابعاد ملت و تجلى قدرت ملت در دولت و اینکه ملت چگونه به دولت مشروعیت مى بخشد مورد بررسى قرار دادم.»
توضیح مى دهد که «شهروند» اصطلاحى مختص اروپایى ها است و ایرانیان عمدتاً کشوروند هستند و عنوان کشوروندى به طور کلى شامل ده وندان و شهرنشینان مى شود. جدیدترین کتاب او «جامعه شناسى انحرافات و مسائل جامعتى ایران» است که او در قالب ۱۹ فصل به مسائل جامعه شناختى و بررسى آسیب هاى جامعه مى پردازد.
او قائل به تفاوت میان «جامعه» و «اجتماع» است. از دید او، اجتماع (Community) همان شبکه هاى سنتى خویشاوندى، ایلى، روستایى و قبیله اى هستند که بار عاطفى بیشترى دارند و تک فرهنگى هستند و جامعه (Society) گروههاى جدیدتر و پیشرفته ترى را شامل مى شود که پرفرهنگى هستند و به هر رو کمتر به عاطفه و احساسات ایلیاتى فرصت بروز مى دهند. بنابراین او اصطلاح علوم اجتماعى را در زبان فارسى ناصحیح مى داند و از جامعه، صفات جامعوى (Social) یعنى مربوط به جامعه بزرگ و جامعتى (Societal) یعنى مربوط به نهادها و تغییرات کلان جامعه را وضع مى کند و معتقد است که شاید واضع فارسى «علوم اجتماعى» تفاوت جامعه و اجتماع را درک نکرده باشد و اصطلاح (Socialogy) را نبایستى علوم اجتماعى معنا مى کردند. او باور دارد همچنان که غزنه اى، گنجه اى و شورایى به ترتیب غزنوى، گنجوى و شوروى تبدیل شده اند، برابر نهادهایش به احتمال زیاد به مرور زمان مورد پذیرش قرار مى گیرند.
او درباره خویش سعى مى کند گزافه گویى نکند. بنابراین مى گوید: «بیشتر ناقل نظریات هستیم و تا حدى به انطباق دادن این نظریات با شرایط ایران توجه شده است. ممکن است نظریاتى خاص در آثارم آمده باشد ولى من نظریه اى را فرموله نکرده ام» و چنین شهامتى در دوران وانفساى ما که غالب افراد مى کوشند خود را بیش از آنچه که هستند جلوه بدهند ستودنى وقابل احترام است. شیخاوندى در دانشگاه کلمبیا از محضر واضع کارکردگرایى تجربى یعنى رابرت مرتن بهره مند شده و درصدد است کتاب «ساختارهاى جامعه» او را به فارسى برگرداند. از دید او درست است کسى که شناسنامه ایرانى دارد از هویت ایرانى هم برخوردار است ولى تا وقتى فرد به ابعاد هویت ملى مانند ابعاد حقوقى، تاریخى و جغرافیایى ایران آشنایى پیدا نکنند ایرانیت خودشان را احساس نخواهند کرد.
به اعتقاد او حقوق افراد باید به آنها تفهیم شود و به این حقوق احترام گذاشته و آنها را پاس بدارند و مشارکت افراد با آگاهى و با توجه به حق و وظیفه صورت بگیرد و نه به طور مکانیکى افراد رأى بدهند. او در مقاله احیاى هویت هاى محله اى به نوعى مى گوید در شهران تهران به هنگام احداث خیابان ها، محله کشى صورت گرفته و همبستگى هاى افراد از بین رفته است. به زعم او، اداره شهرهاى با جمعیت بیش از یک میلیون نفر بدون همکارى و مشارکت مردم غیرممکن است.
داور شیخاوندى جامعه ما را چگونه ارزیابى مى کنید؟
«به نظر من ، جامعه ما هنوز یک جامعه پرگوى، کم خوان و اندک نویس است و من آرزو مى کنم که به یک جامعه کم گوى، پرخوان و پرنویس مبدل شود.»
به اعتقاد او، مطالعه نکردن فرهنگ سنتى ما است. مى گوید: «ما ایرانیان اصولاً عاطفى هستیم .» او مى گوید: چاره کار ما مطالعه و تفکر در فضایى آرام و آزاد از جوانب مختلف است. به باور او فراز و فرودها و عدم تداوم فرایندها باعث مى شود اعتماد مردم نسبت به آینده اندک بشود و تعادل احساس نشود.
به اعتقاد خودش آدم خوش بینى است. «من اصولاً آدم خوش بینى هستم. به دوستانم مى گویم که چاره اى نداریم جز خوش بینى و جامعه شناسان هم باید خوشبین باشند و من هم به خاطر سرمایه فرهنگى و جامعوى ام نسبت به هویتى که دارم راضى ام.»
مى گوید دانش آموزان و دانشجویان فرصت بیشترى براى دیدن مناطق مختلف کشور دارند و ما بایستى مانند کشورهاى دیگر زمینه مسافرت هاى دسته جمعى آنها را فراهم آوریم و حتى مى توانیم افراد مسن وبزرگسال را به چنین سفرهایى ببریم تا آنها هم بدانند که در چه سرزمینى زندگى مى کنند و در عین حال از وجودش غافل اند.»