استاد سیروس ابراهیم زاده
سیروس ابراهیم زاده متولد ۱۳۱۶ اردبیل، دارای مدرک کارشناسی ارشد تئاتر از مدرسه هنرهای دراماتیک و موسیقی بیرمنگام انگلستان و آکادمی هنرهای نمایشی – موسیقی لندن و کارشناسی زبان و ادبیان انگلیسی از دانشگاه تهران است. وی فعالیت هنری را سال ۱۳۴۶ با تلویزیون و رادیو آغاز کرد. بازی در فیلم «حسن کچل» به کارگردانی علی حاتمی نخستین تجربه سینمایی اوست. از عمده نمایش های ابراهیم زاده میتوان به «اتللو»، «جعفر خان از فرنگ برگشته»، «ملیحه» و … نیز اشاره کرد.
دوران زندگی:
پس از تحصیلات مقدماتی در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد،سپس جهت ادامه تحصیل در رشته تئاتر عازم انگلستان گردید و همزمان در رشته موسیقی دانشگاه بیرمنگام نیز فارغ التحصیل شد.
فعالیت هنری
وی که دارای مدرک فوق لیسانس تئاتر است، فعالیت هنری را سال ۱۳۴۶ با تلویزیون و رادیو آغاز کرد. بازی در فیلم «حسن کچل» به کارگردانی علی حاتمی نخستین تجربه سینمایی اوست. از عمده نمایش های ابراهیم زاده میتوان به «اتللو»، «جعفر خان از فرنگ برگشته»، «ملیحه» و … نیز اشاره کرد.
نمایشنامه هایم را با تغییر اسم روی صحنه می برند!
سیروس ابراهیم زاده با بیان اینکه دو نمایشنامه ترجمه او با عناوین «وکیل تسخیری» » و «آقا پسر به خانه می آید» تجدید چاپ شده اند، نسبت به اجرای بدون اجازه آنها و تغییر نامشان اعتراض کرد.
این بازیگر پیشکسوت تئاتر، تلویزیون و سینما گفت: نمایشنامه های «آقا پسر به خانه می آید» نوشته آلن الکساندر میلن و «وکیل تسخیری» اثر جان کلیفورد مورتیمر به دلیل استقبال خوانندگان توسط نشر پوینده تجدید چاپ شده اند.
ابراهیم زاده افزود: این اتفاق در شرایطی که سرانه مطالعه و آمار کتابخوانی در کشور ما پایین است، جای بسی خوشحالی دارد. امیدوارم این روند درباره سایر آثار بازار نشر نیز تکرار شود.
به ویژه اینکه این دو نمایشنامه چنان فضا و روایت جذابی دارند که حتی شنیده ام برخی آن را به مثابه یک رمان در نظر گرفته و می خوانند.
نمایشنامه «وکیل تسخیری» یکی از معروفترین متنهایی است که به زبانهای مختلف ترجمه شده و به صورت فیلم سینمایی، نمایش رادیویی، مجموعه تلویزیونی و تئاتر اجرا و ارائه شده است.
سیروس ابراهیم زاده در ادامه به انتقاد شدید از رفتارهای غیرحرفه ای عده ای از تئاتری ها پرداخت و گفت: متاسفانه تعدادی از گروه های نمایشی به شکلی غیرحرفه ای و با تمهیداتی غیراخلاقی چون تغییر نام نمایشنامه ها آنها را روی صحنه می برند که این نوعی توهین به نویسنده و مترجم اثر است . من نسبت به این مسئله گله مند هستم و امیدوارم در آینده دوباره شاهد چنین مواردی نباشیم.
وی ادامه داد: چنین کارهایی نه تنها شان یک نمایش را تنزل می دهد، بلکه موجب دلسردی سایر هنرمندان نیز می شود.
اقتباس از ادبیات خارجی
تئاتری با عنوان«اقتباس از ادبیات خارجی» یکی از آثار تئاتری ابراهیم زاده در مقام کارگردان و نویسنده است. این اثر در فرهنگسرای اندیشه به نفع زلزله زندگان آذربایجان اجرا شد. بهاره رهنما، سروش صحت، حمید فشمی، محمد زمانیان و فریدون شوقی زاده نقش خوانان این اجرا بودند.
حکایت این روزهای سیروس ابراهیمزاده-تیر ۱۳۹۲
این روزها خیلی چیز گم میکنم. از پول و عینک و دسته کلید تا کتاب و قلم خودنویس. عینک البته زودتر از آنهای دیگر پیدا میشود چون کافی است برای پیدا کردن عینک گمشده، عینک دیگری به چشم بزنید. از طرف دیگر همسرم در این مورد، مثل بسیاری موارد خیلی به دادم میرسد، چون میداند مثلا عینکم را در یخچال جا میگذارم. ولی گم شدن خودنویس دردسرهای فراوان به وجود میآورد چرا که خودنویس من «پارکر» قدیمی است و خودزنیهای مرا میشناسد و خود میداند چگونه بنویسد که از خط قرمزها عبور نکند.
یکی، دو هفته است که کلمهها و نوشتهها و بهتر بگویم بخشی از قلم اندازیهای خود را گم میکنم. از جمله گمشده – پیدا شدههای اخیر راقم فراموشکار این سطور به شرح زیر است:
«به یاد شصت و دومین بهار خاموشی ملکالشعرای بهار» یا مثلا: «روزگار به کام است خدا را شکر، هزاران بار. زمان مهر و آشتی فرا رسیده و زندگی جوانان سرشار از شادیها و سراندازیهاست. دیگر کسی رای خود را گم نمیکند که از عارف و عامی سراغش را بگیرد. خیالاتشان راحت است که خوب جایی رفته و ضیافتهای خیابانی و بزن بکوب… امید که از این پس انگیزههای شادمانی همچون سبزه از زمین برآید و مانند بارانهای بهاری سیلآسا از آسمان فرو ریزد به لطف خداوند بخشنده مهربان!»
کلمههای گمشده دیگری که امروز در انبوه کاغذهای مچاله پیدا شده: «… در این آپارتمانهای قوطی تنگ و تاریک دلتان میگیرد آ…! بجنبید! دیر میشود. فصل گلگشت و تماشا خیلی زود میگذرد… تا باغ، پر از پروانهها و پرندههای شاد و شنگول است بشتابید!»
در یکی از دفترهای فیلم و سریال متروک، نویسنده – کارگردانی را دیدم که خود را گم کرده بود.
اظهارات وی درخصوص جشنواره ها
سیروس ابراهیم زاده معتقد است:
جشنواره ها با هر کیفیت، هدف و شکلی برگزار شوند حوادث فرهنگی مفیدی هستند . ما در کشورمان سنت های باستانی زیادی در مورد جشن ها و مراسم داریم، به نظر من جشنواره ها بهانه ای برای دور هم جمع شدن و تبادل نظر هستند.
وی با بیان اینکه به هر حال جشنواره ها بسیار مفید و کارساز هستند خاطر نشان کرد: صرف بودجه فراوان و مدیریت نادرست ممکن است از ضعف های برخی جشنواره ها باشد، اما برگزاری جشنواره ها به همین شکل ابتدایی و بدون مدیریت کارساز هم باعث رشد سینمای ایران می شود.
وی تاکید کرد: جشنواره ها حوادث فرهنگی سودمندی هستند اما احتیاج به مدیریت و بازسازی دارند و باید با آسیب شناسی نقطه ضعف ها برطرف شود.
تحصیلات و مدارک علمی:
رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران
رشته موسیقی دانشگاه بیرمنگام
فوق لیسانس تئاتر از انگلستان
آثار :
فیلمشناسی
تئاتر:
اتللو
جعفر خان از فرنگ برگشته
ملیحه
تلویزیون:
۱۳۸۹-۱۳۹۰ ساختمان پزشکان
۱۳۸۸-۱۳۸۹ آشپزباشی
۱۳۸۸ تله تئاتر «شایعه»
۱۳۸۳-۱۳۸۴ حس سوم
۱۳۸۲-۱۳۸۳ کاکتوس – سری سوم
۱۳۸۰ تله تئاتر «زارع شیکاگو»
۱۳۷۹ خانه ما
۱۳۷۹ کاکتوس – سری دوم
۱۳۷۸ قصه های شهرک سینمایی
۱۳۷۷ کاکتوس – سری اول
۱۳۷۷ زیر بازارچه
۱۳۷۵-۱۳۷۹ ولایت عشق
۱۳۷۴-۱۳۷۵ تنهاترین سردار
۱۳۸۳ آرایشگاه زیبا
۱۳۶۹ عطر گل یاس
۱۳۶۷ گالشهای مادر بزرگ
۱۳۶۴ سایه همسایه
۱۳۶۴ تله تئاتر «زارع شیکاگو»
۱۳۵۴ تله تئاتر «رابطه»
۱۳۵۱ تله تئاتر «شب شگفت انگیز»
۱۳۴۹ تله تئاتر «تیارت فرنگی»
۱۳۴۶ اختاپوس
سینما:
تاکسی نارنجی (۱۳۸۷) – (ابراهیم وحیدزاده)
سوغات فرنگ (۱۳۸۵) – (کامران قدکچیان)
مقلد شیطان (۱۳۸۵) – (افشین صادقی)
اسب (۱۳۸۴) – (بابک محمدی)
تله (۱۳۸۴) – (سیروس الوند)
شام عروسی (۱۳۸۴) – (ابراهیم وحیدزاده)
تردست (۱۳۸۳) – (محمدعلی سجادی)
عروس فراری (۱۳۸۳) – (بهرام کاظمی)
مکس (۱۳۸۳) – (سامان مقدم)
شمعی در باد (۱۳۸۲) – (پوران درخشنده)
عشق فیلم (۱۳۸۱) – (ابراهیم وحیدزاده)
دلبران (۱۳۷۹) – (ابوالفضل جلیلی)
مسافر ری (۱۳۷۹) – (داود میرباقری)
مومیایی ۳ (۱۳۷۸) – (محمدرضا هنرمند)
ساغر (۱۳۷۶) – (سیروس الوند)
هتل کارتن (۱۳۷۵) – (سیروس الوند)
چهره (۱۳۷۴) – (سیروس الوند)
همسر (۱۳۷۲) – (مهدی فخیم زاده)
شکوه بازگشت (۱۳۷۱) – (سیروس مقدم)
مجسمه (۱۳۷۱) – (ابراهیم وحیدزاده)
برخورد (۱۳۷۰) – (سیروس الوند)
تحفهها (۱۳۶۶) – (ابراهیم وحیدزاده)
کمال الملک (۱۳۶۲) – (علی حاتمی)
ستارخان (۱۳۵۱) – (علی حاتمی)
صمد و سامی، لیلا و لی لی (۱۳۵۱) – (پرویز صیاد)
صمد و قالیچه حضرت سلیمان (۱۳۵۰) – (پرویز صیاد)
حسن کچل (۱۳۴۹) – (علی حاتمی)
ترجمه
نمایشنامه های «وکیل تسخیری»
«آقا پسر به خانه می آید»
کتاب
سوراخ کلید پشت چراغ قرمز
منابع:
ویکی پدیا
http://cinemapress.ir
http://www.parsine.com
http://www.banifilm.ir
سیروس ابراهیم زاده آدم منظمى است؛ به تمام معنا. از جمله هاى بریده بریده و صحبت پر از آکسان و تأکیدش این صفت کاملاً محرز است. تازه او را مى شود از صدایش هم شناخت. لحن و ادبیات خاصى دارد و بسیار جدى است. روز مصاحبه با انبوهى از سؤالات حتى تکرارى روبرو بودم که کمتر کسى براى پرسیدنشان به سراغ ابراهیم زاده رفته است. در حوزه هاى مختلف هنرى اعم از بازیگرى، کارگردانى، نویسندگى، تهیه کنندگى، دوبله و… فعالیت کرده، ولى چهره او به عنوان بازیگر براى همه بیشتر آشناست. با هم جسته و گریخته گفت و گو کردیم و هرچند ذهنش هم مثل خودش منظم است، ولى گاه حوزه بحث و مطلبى که مطرح کرده بودم، به خط امتدادى مصاحبه، شاخ و برگ مى داد.
وى تحصیلکرده انگلستان است. البته لیسانس زبان انگلیسى را از دانشگاه تهران گرفته و ادامه تحصیل در حرفه بازیگرى و نمایش داشته است. متولد ۱۳۱۶ در شهرستان اردبیل و به قول خودش ۶۵ سال است که شهروند پایتخت است. گفت و گوى ما از دغدغه هاى شهروندى تا باریک ترین مطالب حرفه نمایش و سینما و طنز و نوشته هایش رفت.
بیشتر مردم ابراهیم زاده را با طنز مى شناسند؛ آن هم طنزى در نوع خود خاص که به محتواى طنز – به معناى آنچه در ادبیات ما تعریف شده – نزدیک تر است تا مزاح و لودگى. شخصیت ابراهیم زاده همانطور که از قول همسرش هم نقل مى کند، پارادوکسى از جدى و شوخى است. وقتهایى مى خندد که همه نمى خندند و خیلى وقتها هم که همه قهقهه مى زنند، او در اخم است. اینکه تشخیص بدهم کجاى حرفش جدى است و کجا را دارد شوخى مى کند یا به سراغ طنز رفته، کار آسانى نبود، ولى به هرحال در لایه هاى ادبیات گفتارى او که حالا با این روزنامه براى شما نوشتارى مى شود، نکات عیان بسیارى است.
آنچه پیش روى شماست، دستچینى از ۲ ساعت گفت و گوى من با اوست.
* آقاى ابراهیم زاده! روز جمعه براى شما جایگاه خاصى نسبت به بقیه روزها دارد؟
– حرفه ما شنبه و جمعه نمى شناسد. مثلاً اینکه به کارهاى عقب افتاده برسم یا با فامیل دور هم جمع شویم. تابستان، زمستان، برف، آفتاب، تعطیل، غیر تعطیل؛ نه جمعه هم مثل بقیه روزهاست. اتفاقاً جمعه یکى از پرکارترین روزهاى من است… (مى خندد)
* اینکه شما هیچ روز خاصى براى خانواده به طور خاص ندارید، اختلاف درست نکرده؟
– اوایل زندگى مشترکمان چرا، ولى بعدها نه. همسر من شرایط را کاملاً درک کرد و طبیعتاً مشکلى هم نداشتیم…
* همسر شما در حوزه نویسندگى فعالیت دارند؟
– بله.
* جو خانه خیلى مهم است. حالا کدامیک بر دیگرى بیشتر تأثیر گذاشته؟
– طبیعى که هر دو بر آن دیگرى تأثیر گذاشته ایم…
* کدام بیشتر؟
– واقعاً نمى شود گفت. من ۷ ، ۸ سالى از ایشان مسن تر هستم…
*… تجربه بیشترى دارید و طبیعتاً ذهن ایشان تازه هاى بیشترى دارد…
– بله، ایشان نویسنده بسیار مستعدى است.
* حوزه هاى نوشتنتان مشترک است؟
– نه به آن صورت، ولى یک چیزى مى شود گفت که ما اولین مخاطبان و منتقدان همدیگر هستیم. در بسیارى از مواقع هم امکان دارد همدیگر را کاملاً نفى کنیم.
* تا الآن سنجیده اید که کدامیک مخاطبان بیشترى دارید؟
– همسر بنده هم شعر مى گوید و هم قصه مى نویسد. بخصوص اخیراً قصه هاى ایشان مخاطبان بیشترى دارد. مردم خب، نمایشنامه کمتر مى خوانند…
* شما بیشتر نمایشنامه مى نویسید…
– بله، قصه کوتاه هم نوشته ام، طنز سینمایى و خاطرات هم نوشته ام. پراکنده چاپ شده. طبیعى است که خواننده هاى کارهاى طنز سینمایى از خوانندگان شعر ایشان بیشتر بوده است.
ولى اتفاقاً ۳ نمایشنامه اخیرم بنا به دلایلى به غیر از مخاطبان متخصص، خوانندگان عام هم داشته، ولى به طور کلى رمان و داستان کوتاه نسبت به نمایشنامه، مخاطبان بیشترى دارد.
* فعالیت مطبوعاتى هم داشته اید؟
– در سالهاى ۱۳۳۰ (۵۵ سال پیش) در نشریه هاى دانش آموزى و دانشجویى چیزهایى مى نوشتیم. با مرحوم هژیر دارینوش (فیلمساز) همکلاس بودیم. با هم کار مى کردیم. ترجمه شعر هم داشته ام. فعالیت حرفه اى نه، ولى گهگاه چرا. قبل از انقلاب در مجله تماشا، نویسنده و مترجم بودم. در دنیاى سخن، آریا، مجله سینما، هفته نامه هاى مختلف، حیات نو و… کارهایى داشته ام.
* چى مى نوشتید؟
– طنز سینمایى، گاهى هم مقاله در همین حوزه. کارهاى مینى مال هم داشته ام (داستان کوتاه). با مرحوم پرویز کلانترى فعالیت مى کردیم.
* با تهران فعلى چه مى کنید؟
– خیلى بد شده. خاطره هاى تلخى از این شهر کنونى دارم. البته تهران را خیلى دوست دارم. ۶۴ ۶۵، سال است شهروند آن هستم ولى شهر گنجایشش تمام شده…
* مردم جایشان تنگ است، عصبى شده اند…
– بله، فیلیپ ماریس، یک دانشمند انگلیسى که جانور شناس هم هست مى گوید: حیوانات هیچ وقت اتفاق نمى افتد که همدیگر را بکشند. حتى اگر دو تا از آنها گرسنه باشند، اگر یکى شکارى بگیرد، دیگرى حق تجاوز ندارد. دعواشاید بکنند ولى همدیگر را نمى کشند مگر در شرایط غیر عادى جمعیت…
* … که تنازع بقا طبیعتاً به وجود مى آید…
– دقیقاً. به هر حال بله مردم عصبى شده اند. طبیعى است که قوانین شهرى و شهروندى رنگ مى بازد و… از زباله و کشیدن سیگار و رانندگى و … بگیر تا همه مسائل؛ هیچ چیز رعایت نمى شود. نظم از دست همه خارج شده. مردم به هم مى پرند، دعوا مى کنند و … من از وسایل عمومى زیاد استفاده مى کنم. البته یک رنو هم دارم که معروف است چون در تلویزیون هم شرکت کرده ( مى خندد) یکبار در یکى از همین تاکسى هایى که ۵ نفر هم سوار مى کنند راننده و یک مسافر سر ۲۰ تومان کرایه آنچنان همدیگر را کتک زدند که اگر یک جوان وساطت نکرده بود معلوم نبود چه مى شد. یا حساب کنید همین عصبیت خیلى وقت ها باعث مى شود مسافران در تاکسى را خیلى محکم مى بندند، چه اعصابى براى راننده مى ماند؟ یا فرقى نمى کند ترافیک و دیر رسیدن چه اعصابى براى مسافر باقى مى گذارد؟ خود مردم بایدرعایت کنند و خطاهاى شهروندى خودشان را گردن هیچ کس یا چیز دیگر نیندازند. مردم باید رعایت کنند، مسؤولان هم باید توسعه امکانات را با توجه به افزایش جمعیت انجام دهند. واقعاً باید یک فکر اساسى کرد ولى یک نکته را بگویم، محبت مردم هنوز از بین نرفته…
* شاید شما این محبت را بیشتر از من شهروند عادى مى بینید، طبیعى است که با شما خاص تر برخورد مى شود…
– … البته بله، ولى ایرانى ها هنوز هم حق شناس ترین مردم دنیاهستند. خاطره اى را بگویم که معلوم شود من خیلى مدیون محبت مردم هستم. چند سال پیش سوار تاکسى هاى پیچ شمیران – تجریش شدم. الآن ۵۰۰ تومان مى گیرند، آنموقع فکر مى کنم ۱۰۰ تومان بود. من روزنامه گرفته بودم و عقب نشسته بودم. داشتم مطالعه مى کردم. نوجوان ده، دوازده ساله اى سوار شد و جلو نشست چند بار برگشت و به من نگاه کرد و گفت: من معذرت مى خواهم، فقط مى خواستم بگویم من و خانواده ام خیلى از کارهاى شما خوشمان مى آید. و خوشحالم که شما را مى بینم. برگشت و آن لحظه تمام شد. یادم هست که فقط یکجایى خداحافظى کرد. موقع پیاده شدن راننده به من گفت: شما ۹۰ تومان بدهید، گفتم: چرا؟ گفت: ۱۰ تومانش را آن نوجوان حساب کرد. فهمیدم همین ۱۰ تومان را اضافه داشت؛ همه دارایى اش. هنوز که تعریف مى کنم بغضم مى گیرد. واقعاً مسؤولیت برایم ایجاد مى شود. اصلاً از جوان ها گله مند نیستم. آنها همیشه احترام گذاشته اند و مدیون محبت مردم هستم؛ همیشه. یکى از خصوصیات بزرگ مردم هوشمندى آنهاست…
* ولى انگار این هوشمندى را همه و در همه جا استفاده نمى کنند، پاى صحبت خیلى ها که مى نشینى از فرصت هاى مختلف از دست رفته زندگى صحبت مى کنند…
– … اینها به مسائل کلى تر بر مى گردد. ولى در کل مردم هوشمندى هستند. خادمان خود را خوب مى شناسند. خصوصاً در مسائل فرهنگى.
* خب، آقاى ابراهیم زاده! مى خواهم برگردم به حرفه شما، مثل خیلى از حرفه اى ها این رشته را با تئاتر شروع کردید، تجربه بسیارى از سینما و تلویزیون هم دارید. من یک سؤال کلى مى پرسم و بعد به جزئیات خواهم پرداخت. «پرده» ماندگار تر است یا «صحنه»؟
– خیلى مى بخشید، سؤال شما سؤال هوشمندانه اى نیست…
* خب، پس مجبورم همین ابتدا به جزئیات بپردازم. یکى از نویسندگان بزرگ تئاتر- اگر اشتباه نکنم برتولت برشت – مى گوید: من اگر تئاتر را دوست داشته باشم، سینما معشوقه من است. من خودم از نوجوانى زیاد تئاتر و سینما رفته ام؛ کارهاى خوب و جاودانه، ولى وقتى ذهنم را ورق مى زنم تأثیر فیلم و ماندگارى اش تا الآن بر من بیشتر از مثلاً فلان تئاتر است. حتى اگر تئاتر و فیلم مورد نظر را در یک مقطع دیده باشم و حتى تئاتر مذکور از همان فیلم به لحاظ هنرى قوى تر بوده باشد. اما الآن فیلم بیشتر در من وجود دارد تا تئاتر و ملموس تر و نزدیک تر است. این سؤال کلیشه هست، شاید هم اصلاً محققانه نیست، ولى مى خواهم تأثیر آن را بر مردم بکاویم.
– عرض کنم که بشر در عمر فرهنگى دراز خودش، دستاوردهاى مختلفى داشته. یعنى اینکه از یک تاریخى که ریشه هم داشته، تئاتر به صورت مدون از یک جا شروع شده و ادامه یافته و تئاتر که ما امروز مى بینیم خیلى نزدیک است به آنچه که یونانى ها داشته اند. بگیرید و بیایید تا امروز. بعد سینما اختراع شده، بعد تلویزیون، بعد اینترنت و چیزهاى مختلف. تمام این دستاوردهاى بشر در زندگى و در زمان خودش مؤثر بوده و هنوز هم که هنوز است شما در رفرنس هاى اینها نقاط روشن و مؤثر و اساسى مى بینید. مثل این مى ماند که شما از من بپرسید: اینترنت ماندگار تر است یا کتاب؟ در حقیقت این دستاوردها مثل کتاب بر مى گردد به قرن ها پیش و نخستین کتابهایى که روى پوست آهو (مثلاً) نوشته شده. به همین خاطر نمى شود تأثیر را اینگونه بررسى کرد. خیلى از آثار در زمان خودش و درجایگاه خودش تأثیر را برانسان گذاشته و هنوز هم ادامه یافته، جزو میراث ماست. همه پیشرفت ها در علم و تکنولوژى پدید آمده ولى هنوز حافظ، حافظ است. بنابراین شما منکر بعضى از نقاط روشن آن مدیوم (براى نمونه تئاتر) نمى توانید بشوید. همین اینترنت، ارتباط هایى را فراهم کرده که بشر در رؤیاى خودش هم نمى توانست تصور کند. مثلاً راجع به روش تحقیق (البته شاید در ایران سرعت کمى کند باشد) با صرف تنها نیم ساعت مى توانید اطلاعاتى را که مى بایست سال ها و در چندین کتابخانه به دنبال آن مى گشتید، پیدا کنید، مثلاً یک آمار از کتابشناسى.
راجع به سؤالى که پرسیده بودم، مى خواهم به سراغ مصداق عینى ترى بروم. مثلاً دو شاهکار تئاتر و سینما از یک کارگردان را انتخاب مى کنم تا روشن تر به جواب برسیم. تئاتر «شب هزار و یکم» و فیلم «سگ کشى» از بهرام بیضایى. شما هر دو را دیده اید؟
– بله.
* در موقع اکران و اجرا، هم فیلم و هم تئاتر با استقبال خیلى خوبى مواجه شده و تأثیر هم گذاشته. حالا که زمان مى گذرد، کدام یک از اینها در ذهن مخاطب مانده و تأثیر ماندگارترى برجا گذاشته؟
– ببینید، کسانى که از صافى این دو کار گذشته اند با هم فرق مى کنند. تماشاگر تئاتر، تماشاگر دیگرى است. جمعیت کمتر و حرفه اى ترى را شامل مى شود…
* خب اینها در تأثیر و ماندگارى اثر مى گذارد. تئاتر در ۳۰ یا ۶۰ شب اجرا، هر شب مى تواند حداکثر یک هزار نفر را مخاطب قرار دهد (آن هم در خوش بینانه ترین حالت مثلاً تالار اصلى تئاتر شهر) ولى سینما در میزان تماشاگر قابل مقایسه نیست…
– …. منتها مى دانید آن تئاتر چکار مى کند؟ افرادى را تربیت مى کند و تماشاگرانى را در همان مقطع کوتاه و محدود مى پرورد که در آینده بتوانند فیلم هاى مؤثرترى بسازند…
* … پس یعنى تئاتر مخاطب بسیار خاص تر و تخصصى ترى نسبت به سینما دارد و مخاطب متخصص را پرورش مى دهد براى تأثیر در مخاطب عام…
– بله. مثل این است که بپرسى پزشکى مهمتر است یا برنامه نویسان سازمان بهزیستى در تلویزیون؟ قابل مقایسه نیست.
* پس تئاتر عملاً یک کلاس یا آموزشگاه است…
– بله، معروف است که تئاتر پارلمان روشنفکران است. در همه جاى دنیا هم اینگونه است، به دلیل همین ذاتى که تئاتر دارد و مخاطب را از همین نوع تغذیه مى کند. ادیب، نویسنده، نقاش، موزیسین، خطیب، گوینده و … همه اینها را مى پرورد. تئاتر از این نظر یکى از دستاوردهاى فرهنگى بسیار ارزشمند انسان است.
* خب، جناب ابراهیم زاده! مردم شما را بیشتر با طنز مى شناسند. من فکر مى کردم شما آدم شوخ طبع ترى باشید. نمى گویم تلخ چهره و اخمو هستید، ولى خنده انگار براى شما جایگاه ویژه اى دارد…
– این طنز، لفظى است که کاربرد تازه اى دارد. هر ایجاد خنده اى طنز نیست. اولین رسالت طنز ایجاد تفکر در مخاطب است. در لحظه نپذیرد بلکه لحظه اى فکر کند. طنز آن روى سکه را نشان مى دهد تا امکان اندیشیدن براى مخاطب بیشتر باشد. خنده و اخم من هم مشخص نیست. همسر من مى گوید: «تو شوخ طبع ترین آدم جدى هستى و جدى ترین آدم شوخ طبع». حقیقتاً مرز جدى و شوخى من مشخص نیست.
گاهى هرچه جدى تر مى شوم، خنده دار تراست. این پارادوکس هم خودش حکایتى است.