شهید برات سقایی

شهید برات سقایی

قائم مقام فرمانده گردان امام سجاد (ع) لشگر ۳۱ عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «برات سقایی»دومین فرزند خانواده سقایی در ۱ خرداد ۱۳۴۱ در شهرستان« اردبیل» متولد شد. پدرش از کارکنان شورای اصناف شهرستان «اردبیل» بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. وی درباره انتخاب نام “برات” برای فرزندش می گوید : ((در روز تولد حضرت مهدی (عج) متولد شد. چون مولود،پسر بود بچه ها مژدگانی خواستندو من هم دعا کردم که خداوند به خاطر حضرت ولی عصر (عج) این بچه را سعادت دهد که در خط ائمه باشد . لذا اسمش را برات گذاشتم.)) برات تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ی« رشدیه » در سالهای۱۳۵۲-۱۳۴۷ گذراند و مقطع راهنمایی را در مدرسه ی شهید« ایادی»(فعلی) به پایان رساند،در سالهای (۱۳۵۵-۱۳۵۲).سپس دوره متوسطه را آغاز کرد و تا سال سوم به تحصیل ادامه داد و بعد از آن ترک تحصیل نمود. او در محیطی آکنده از صفا و صمیمیت پرورش یافت . در سنین نوجوانی اوقات خود را بیشتر در خانه می گذراند و در کارگاه فرش بافی که در خانه دایر کرده بودند کار می کرد.با اوجگیری مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی،«برات» نیز وارد صحنه های مبارزاتی شد و از این زمان تغییر و تحولاتی در رفتارش پدیدار شد. او در تمام صحنه ها و راهپیمایی های اردبیل حضوری فعال داشت. محمد سلیمی اصل در این باره می گوید: ((در دوران انقلاب بود که برات سقایی در کلیه راهپیمایی ها شرکت می کرد و شبها به تنهایی به پخش اعلامیه و نصب تراکت و شعار نویسی مشغول بود و یادم هست که در یکی از روزهای سخت دوران انقلاب به من گفت : پسر عمو ، ” بعد از ظهر درخانه باش با تو کار دارم .” حدود ساعت ۴ بعد ظهر بود که آمد و گفت : ” رادیو ضبط را بردار و اتاق دیگر برویم. ” به اتاق دیگری رفتیم . از جیب خود نواری را در آورد و با هم به نوار سخنرانی امام ( ره ) در فرانسه گوش دادیم . سپس آن را تکثیر و در بین جوانان پخش کرد . )) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ در سن ۱۶ سالگی به عضویت سپاه« اردبیل »در آمد و در سمت های مختلف همچون مربی آموزشی نظامی و کادر اطلاعات سپاه به ایفای وظیفه پرداخت . قبل از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جهت مقابله با گروهک های ضد انقلاب به«کردستان» اعزام شد . در این منطقه بود که در اثر اصابت گلوله از ناحیه دست به شدت مجروح شد . یکی از همرزمانش در این باره می گوید : (( در کردستان بودیم که خبر رسید گروهی از دمکرات ها آمده و عده ای از زنان را با خود برده اند . به سرعت آماده شده و به منطقه درگیری رفتیم و به عناصر دمکرات حمله کردیم و زنان را آزاد نمودیم . برات خیلی خوشحال بود ، از او پرسیدم که چرا این قدر خوشحال هستی ؟ گفت : “خوشحالم که اجازه ندادیم به این زنان تجاوز شود . ” گفتم از این زنان دمکرات ها نیز دارند . در جواب گفت :” حفظ ناموس برای همه واجب و لازم است ” . )) بعد از عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سفارش و تاکید داور یسری ( فرمانده سپاه اردبیل ) به فکر ازدواج افتاد و با دختری به نام «طیّبه صمد زاده» ازدواج نمود . مراسم ازدواج ، خیلی ساده و به دور از تجملات برگزار شد و مهریه عروس د رحدود یکصد هزار تومان بود . برات برای اولین بار در سن ۱۸ سالگی توسط سپاه اردبیل عازم جبهه های نبرد شد و در نیروهای اعزامی از آذربایجان که بعداَ به لشگر۳۱ عاشورا تبدیل شد به معاونت فرمانده گردان منصوب شد . وی با این که تازه ازدواج کرده بود و حضور در جمع خانواده منطقی می نمود ، حضور خود را در مناطق عملیاتی لازم دانسته و در عملیات حصر آبادان و ثامن الائمه ( ع ) شرکت کرد و برای بار دوم مجروح شد . یکی همرزمانش در این باره می گوید : (( روزی با پدر برات سقایی برخورد کردم . وی با نگرانی گفت : ” برات مجروح شده و در یکی از بیمارستان های یزد بستری می باشد . فردا به یزد برو و خبری برای ما بیاور . ” من هم صبح روز بعد با یکی از دوستانم عازم یزد شدم . برات سقایی را در بیمارستان یافتم و با هزار زحمت از دکتر ، ترخیص او را گرفتیم . در آن زمان بنزین کوپنی بود و جلوی پمپ بنزین ها صف طویلی از اتومبیلها تشکیل می شد . در بین راه به خاطر عجله تصمیم گرفتم بدون نوبت بنزینم بزنم . شهید با قسم دادن ما مانع این کار شد و اظهار داشت : “مردم فکر می کنند از لباس فرم سپاه سوء استفاده می کنیم . ” بین راه قرار شد پانسمان روی زخمش عوض شود .

قبل از این کار از من قول گرفت هرچه دیدم به خانواده اش نگویم . من هم قول دادم . هنگام پانسمان زخمش ، دیدم دو تا از انگشتهای پایش قطع شده است . )) درنهم آبان ماه ۱۳۶۰ «علی سقایی» ( برادر برات ) در عملیات آزاد سازی بستان درمنطقه عملیات طریق القدس به شهادت رسید . برادر دیگر وی ، ابراهیم نیز مجروح شد . در سال ۱۳۶۱ پایگاه محله «یعقوبیه» را بنیان نهاد و با تشکیل کلاسهای قرآن ، جوانان را تعلیم می داد . در همین زمان با جنگلبانی و ستاد مبارزه با مواد مخدر نیز همکاری داشت . اما دوری از مناطق عملیاتی را تاب نیاورد و برای چندمین بار عازم جبهه ها شد . ‌مصطفی اکبری، یکی از دوستانش درباره آخرین دیدار خود با برات می گوید: (‌( تازه از عملیات برگشته بودیم . برات قصد داشت همراه خیل عظیمی از بسیجیان منطقه اردبیل به جبهه اعزام شود و فرماندهی آن گروه اعزامی را به عهده داشت . با توجه به دوستی صمیمانه از او درخواست کردم نهار رادر منزل ما بخوریم . بعد از خوردن ناهار برگشتیم و دیدیم که برادران اعزام شده اند . خیلی ناراحت شد . با ماشینی که داشتیم به سرعت به محل تجمع نیرو ها رفتیم و به گروه اعزامی رسیدیم . گریه کنان با من خداحافظی کرد و سوار اتوبوس شد ؛ غافل از این که این دیدار ، آخرین دیدار ما خواهد بود . )) سرانجام د رتاریخ ۲ / ۵ / ۱۳۶۱ در مرحله چهارم عملیات رمضان که فرمانده گردان بسیجیان «اردبیل» بود در پاسگاه «زید»در« شلمچه» از ناحی، شکم مجروح شد ، اما برای این که روحیه نیروها تضعیف نشود از انتقال به پشت خط مقدم ممانعت به عمل آورد . نیروها پیشروی کردند و او در تنهایی به شهادت رسید . پدرش درباره نحوه شهادت وی می گوید : (( روزی به من گفتند مژده که ابراهیم از جبهه برگشته . با مادرش بیرون آمدیم . دیدیم که با عصا می آید . مادرش خواست شیون فریاد کند من مانع شدم . از حال برات جویا شدم . ابراهیم گفت : ” حمله شروع شد و من مجروح شدم و از برات خبری ندارم . ” بعد ها از معاون سوم برات که اهل سراب بود شنیدم که گفت : ” من دیدم که برات از ناحیه شکم مجروح شده و محل زخم را با چفیه بستم . ” نیروهای تحت امر به او گفتند که اجازه دهد وی را به عقب انتقال دهند . اما برات گفته بود که روحیه بچه ها خراب می شود . سایر مجروحان را به عقب انتقال دهند . بعد ها هم نتوانستیم او را پیدا کنیم . ” ))‌ رحمان لطفی که از مسئولین بهداری لشگر عاشورا بود، می گوید : (( شب مرحله چهارم عملیات رمضان بود . وقتی که من به طرف خط می رفتم برات را دیدم . زخمی شده بود و لنگان لنگان برمی گشت . گفتم تو را با ماشین به بهداری برسانم . گفت که : ” برو جلوتر اوضاع بد تر است . من برمی گردم . ” هرچه اسرار کردم نپذیرفت . ظاهرا در راه مجددا در اثر ترکش یا گلوله به شهادت رسید . شب ، نیروها عقب نشینی کردند و حدود دویست نفر از شهدا و مجروحین جا ماندند که شهید برات سقایی از جمله آنها بود . ))‌ سرانجام بعد از گذشت ۱۳ سال در سال ۱۳۷۴ پیکر شهید« برات سقایی» از روی پلاک شماره« ۵۰۲-۲۱۲-jj »توسط گروح جستجوی مفقودین ،‌کشف و به« اردبیل» انتقال یافت و در گلشن زهرا ( ع ) به خاک سپرده شد