حاج شیخ سعید نقشبندی

حاج شیخ سعید نقشبندی فرزند ارشد شیخ علی (قدس سره) در سال ۱۲۸۸ هـ.ق در روستای عنبران بدنیا آمد. پدر ایشان شیخ علی از روحانیون اهل سنت عنبران بود و در سال ۱۲۸۵ هـ.ق به ارشاد و هدایت اهالی روستای عنبران و حومه و طوالش می‌پرداخت. شیخ علی علاقمند بود که فرزندش نیز همانند خودش جهت تحصیل و تهذیب به خانقاه (مرکز ارشاد و طریقت) اعزام شود و در آنجا بر مبنای اصولی که او خود به‌ مقام کمال رسیده، فرزندش نیز از آن مسیر مراحل تربیت و نیل به مرتبه عالی را طی نماید. ولی این راه عوض می‌شود و این جوان فاضل تصمیم می‌گیرد به استانبول، مرکز امپراطوری اسلامی در آن روزگار و پایتخت سلاطین عثمانی که خود را مسئول جامعه اسلام می‌دانستند و بر سراسر خاورمیانه و مصر و مکه و مدینه حکومت داشتند برود و در آنجا ادامه تحصیل دهد.

ایشان که در سال ۱۳۰۸ هـ.ق و در بیست سالگی در آبادیی بنام «سیاهکوه» در جمهوری آذربایجان، در خدمت استاد محمد افندی درس خوانده و تحصیل نموده و در سال ۱۳۱۱ هـ.ق در بیست و سه سالگی مراحل درسی خود را تا سطح «مطول سعدالدین تفتازانی» طی نموده‌بود؛ در استانبول به مدت چهار سال مشغول ادامه تحصیل گردید و پس از اخذ مدرک تحصیلی از دست استاد خود الحاج عثمان حلمی‌بن حافظ، از آنجا عازم حرمین شریفین شد و به مدت دو سال نیز در مکه مکرمه و مدینه منوره اقامت نمود. او پس از تحصیل در محضر علمای حرم شریف مسجدالحرام، با اخذ اجازه‌نامه‌ای عارفانه در هفت برگ از استادش (که شامل اسامی اساتید وی نیز می‌باشد، و اصل آن در خانواده حفظ شده) عازم مصر می‌شود. پس از دو سال اقامت در حرمین شریفین و استفاده از محضر اساتید آن مرکز، با سرمایه‌ای انبوه از علم و کمال و معنویت عازم قاهره می‌گردد که در آن زمان از بزرگترین مراکز علم و دانش بود و دانشگاه الازهر نمونه بارزی از تفوق جهان اسلامی آن روزگار بشمار می‌آمد.

وی جریان کار و موقعیت خود را به پدرش می‌نویسد و از او اجازه می‌خواهد که در دانشگاه الازهر مصر بماند اما پدرش این اجازه را به او نمی‌دهد و می‌نویسد که قاهره مرکز علما است و دانشگاه الازهر کارخانه عالم پروری است و در آنجا به وجود شما زیاد نیاز ندارند ولی در این مناطق و محیط «عنبران» که در تشنگی و بی‌آبی می‌سوزد، به شما نیاز هست و باید مانند ابری بر سر این خشکی زدگان ببارید. و مؤکداً به ایشان سفارش می‌کند که به زادگاه خویش برگردد و در آن منطقه به ترویج و تبلیغ احکام دین و قرآن توجه کند. او تحت تأثیر نامه پدر بزرگوارش قرار می‌گیرد و پس از وداع با آشنایان و علما و اساتید و رجال آن دیار؛ در سال ۱۳۱۷ قمری به ترکیه بر می‌گردد و پس از تجدید دیدار با دوستان و زیارت اساتید، از آنجا هم از طریق تفلیس و باکو وارد آستارای ایران می‌شود.

پدرش در ۱۶ ربیع الثانی ۱۳۲۰ هجری قمری در سن ۹۵ سالگی روی در نقاب خاک کشید و به کاروان ابدیت پیوست و در عنبران، در جوار مرقد «پیرگسکر» به خاک سپرده شد. بعد از فوت پدر، حاج شیخ که روح بی‌تابش در محیط کوچکی مانند عنبران و اطراف آن نمی‌گنجید، تصمیم گرفت که مدتی به جهانگردی بپردازد و به سفرهای طولانی برود. در آن زمان اسلام در مناطق وسیع خاور دور از قبیل ترکمنستان و بخارا و سمرقند و خوفند و کاشغر واقعاً در تلألو خاصی به حیات خود ادامه می‌داد و شیخ برای اینکه این سرزمینها را بگردد و با علما و امرا و آداب و رسوم آنان آشنا شود، اقدام به مسافرت طولانی نمود. در این مسافرت که برادر کوچکش بنام شیخ مظهر نیز همراه او بود، سفرنامه کوتاهی نیز نوشته‌اند. بزرگترین مراکز آن دوره که اسلام در آنجا با عظمت خاصی می‌درخشید، شهر تاریخی بخارا و سمرقند و تاشکند و آبادی‌هایی تا حدود کاشغر و مرز چین بود. آنها همه این شهرها را دیدند و چند هفته‌ای هم در هر شهر توقف کردند و با علما و فضلا و رجال آن سامان آشنا شدند و به مساجد آنان رفته، در آنجا برنامه وعظ و سخنرانی اجرا کردند.

پس از حدود یک سال جهانگردی پربار و سیر و گردش در آفاق آن دیار، حاج شیخ به زادگاه خود باز می گردد و این سفر پایان می پذیرد. اما بار دیگر در سال ۱۳۳۶ هجری قمری، وی عازم روسیه که در آن روزگار مرکز امپراطوری تزار بود، می‌شود و در باکو، «تقی‌اف»، شخصیت برجسته آن زمان از او استقبال کم‌نظیری می‌نماید و به تقاضای او، یکی از علمای شیعه باکو بنام «میرمحمد کریم» که تفسیری بر قرآن مجید بزبان ترکی بنام «کشف الحقائق» نوشته بوده، کتاب خود را به نام حضرت شیخ محمدسعید در می‌آورد و به ایشان اهداء می‌نماید که امروز این تفسیر در سه مجلد در کتابخانه ایشان موجود است.

وی بقیه عمر خود را در محیط عنبران و طالش و خلخال به ارشاد مردم مشغول گردید و بقیه عمر خود را با عظمت بی‌نظیری در منطقه سپری نمود و مورد توجه و ارادت خاص مردم بود. سرانجام ایشان پس از ۸۱ سال زندگی پربار و پرثمر، در تاریخ ۱۳۶۹ قمری به ابدیت پیوستند و در جلوی آرامگاه پدر بزرگوارشان آرمیدند.