حسین فاطمی
حسین فاطمی در سال ۱۳۵۸ در اردبیل متولد شد او عکاسی را از مرکز سینمای جوان آغاز کرد
وی در سال ۲۰۰۳ فعالیت حرفه ای خود را با پیوستن به خبرگزاری فارس شروع کرد و تا سال ۲۰۰۸ به همکاری خود با این خبرگزاری ادامه داد در خلال این دوران در سالهای ۲۰۸۸ و ۲۰۰۹ با آژانس عکس زوما
(Zuma Press) همکاری کرد.
در سال ۲۰۱۰ پس از ترک خبرگزاری فارس، خبرگزاری آمریکایی یوناتیدپرس(United Press International UPI) را برای ادامه فعالیت های خود انتخاب کرد این همکاری مدت زیادی طول نکشید و حسین فاطمی برای عکاسی، کشور همواره خبر ساز افغانستان را که پیش از دو بار به آن سفر کرده بود، برگزید.
در دوران اقامت در افغانستان تا سال ۲۰۱۰ به همکاری با یوناتیدپرس برای پوشش تصویری وقایع افغانستان ادامه داد. در این دوران به آژانس عکس خبری اروپا (Press Agency EPA European) پیوست. پس از یک دوره کوتاه، (EPA) را ترک کرد و به پیشنهاد همکاری (Associated Press AP) پاسخ مثبت داد، که این همکاری تا امروز ادامه دارد.
با انتشار عکس های آقای فاطمی در این سال ها در نشریات معتبر چون تایمز، نیوزویک، پاری ماچ، نیویورک تایم، گاردین، واشینگتن پست و …. برگزیده شدن در فستیوالهای بین المللی عکاسی، حسین به آژانس بین المللی پانوس (PANOS Pictures) دعوت شد. آژانسی پر آوازه و خوشنام که حسین می توانست فارغ از شتاب و حساسیت های عکاسی خبری، به دغدغه دیرینش، یعنی عکاسی مستند بپردازد، دغدغه ای که هیچگاه رهایش نکرده بود و حتی در اوج اشتغال در خبرگزاری ها و تراکم برنامه های خبری، همواره جای ثابتی در زندگی حسین داشت، پس به آژانس پانوس پیوست تا بتواند وقت بیشتری به پروژه های مستند شخصیاش اختصاص دهد و ماحصل تلاشهایش را در رسانه ای اصیل و پر مخاطب عرضه کند.
جنس عکاسی حسین و نگاه ژرف و منحصر بفردش همواره مورد توجه بوده است. چه در میان عکاسان که وی را سه بار، در سالهای ۲۰۰۶،۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ بعنوان بهترین فتوژرنالیست ایرانی برگزیدند و چه در میان ادیتورها و داورانی که او را شایسته کسب جوایزی چون مدال طلای آساهی شیمبون (۲۰۰۵ و ۲۰۰۶) مدال طلای فتوژورنالیسم چین (۲۰۱۱) و مدال برنز همین فستیوال (۲۰۰۷ و۲۰۰۹) مدال نقره انجمن دلاویز (۲۰۰۶) مدال طلای دیپلم افتخار انجمن عکاسان آمریکا و …. دانستند.
حسین که سابقه عکاسی در کشورهای لبنان، ایران، پاکستان، گرجستان، عراق، روسیه، هند، کنیا و سومالی را داراست از سال ۲۰۰۸ در افغانستان سکونت دارد و پروژه عکاسی خود را در این کشور پیگیری می کند
نمونه عکس های سیاه و سفید حسین فاطمی با عنوان حمام گل مربوط به دریاچه اورمیه را در اینجا ببینید
به بهانه نمایشگاه عکسهای “آمنه” در کافه مانیا
“عکاسی از مردم” ، “عکاسی برای مردم”
حسین فاطمی
بعضی وقتها به این فکر میکنم که در کشوری که من مدتهاست از آن دورم روزانه چند فریم عکس تولید میشود؟ چند مجموعه آغاز میشود؟ چند گزارش منتشر میشود و سوال اساسیتر این که چند نفر از عکاسان میهنم دغدغه “عکاسی برای مردم” را دارند. چند نفر عکاسی میکنند تا یک دغدغه اجتماعی را نمایش دهند و با عکسهایشان برای رفع آن دغدغه تلاش کنند؟
آنچه که من امروز میبینم این است که برای بسیاری از ما، عکاسی بجای آنکه یک دغدغه باشد، یک مد است. ما عکاسی میکنیم تا معروف شویم، ثروتمند شویم، جایزه ببریم، مورد احترام باشیم و … کمتر کسی هست که به دغدغه عکاسانه این مساله توجه کند. در تمام این مدتی که “از مردم” عکاسی کردهایم، چقدر به این موضوع اندیشیدیم که این عکسها باید “برای مردم” باشد؟ چقدر به این فکر کردهایم که عکسهایمان اگر نمیتواند دغدغههای اجتماعی را سامان بدهد، حداقل آنها را فریاد کند. چند مجموعه در کشورمان تولید شده است که دردهای اجتماعی را بهبود ببخشد. مادرم همیشه میگفت آدمی که درد داشته باشد میتواند دردهای بقیه را بفهمد. بعضی وقتها فکر میکنم شاید واقعا ما دردی نداریم. یا شاید جامعه دوست ندارد ما دردهایش را نشان بدهیم …
جامعه عکاسی ما تحت تاثیر رسانههاست. مدتهاست که همه ما برای رسانهها عکاسی میکنیم و منتظریم ببینیم چه خوراکی دوست دارند تا برایشان آماده کنیم. روزهای قرمز رنگ تقویم را نگاه میکنیم تا بلکه با مناسبتی یا رویدادی روبرو شویم و سراغ عکاسی برویم. منتظر سیزده به در و چهارشنبه سوری هستیم بی آنکه بدانیم اگر تفکر ارزشمندی پشت عکسها باشد، گاهی اوقات بهترین مجموعهها میتواند در اتاق خود ما اتفاق بیافتد.
تلاش نسلهای جوان عکاسی بجای آنکه آموختن فلسفه “عکاسی برای مردم” باشد، تبدیل شده است به عکاسی توریستی از اردبیل تا قشم ! تبدیل شده است به تلاش برای برگزیده شدن در جشنوارهها ! سازمانهای آب، برق، زعفران، ماکارونی، شامپو و … متولی و دلسوزان عکاسی مملکت شدهاند. برگزیده شدن در جشنوارهای مونتهنگرو، ساحل عاج، لیتوانی و … هم میتواند عنوان “بینالمللی” را برای یک عکاس همراه داشته باشد و شاید کمتر به این موضوع فکر کردهایم که اگر جایزه نبود تکلیف عکاسی چه بود؟ آیا ما اساسا برای “عکاس شدن” نیاز به تایید سازمان برگزار کننده فستیوال یا عضو شدن در انجمنهای عکاسی داریم؟ اگر عکسهای دقتی و گلستان و … در جشنوارهای پذیرفته نشد، “عکاس بودن” آنها زیر سوال میرود؟ اگر جلالی و عطار و … در انجمنی عضو نشدند، دیگر عکاس نیستند؟
کاوه برای جشنوارهها از روسپیها و کارگران و مجنونها عکاسی نکرد. عطار عکسهای انقلاب را برای جایزهها نگرفت. وقتی جلالی آرشیو عکسهای قاجار را ساماندهی میکرد به فکر جشنوارهها نبود. دقتی برای جایزهها سرش را جلوی گلولههای طالبان در افغانستان نگذاشت. همه آنها فلسفه “عکاسی برای مردم” را درک کرده بودند. بارها و بارها شنیدهایم که یک عکس خوب میتواند بیشتر از یک فیلم تاثیرگذار باشد. اما آیا به این مساله فکر کردهایم که چند بار چنین عکسی گرفتهایم؟ یا حداقل چند بار تلاش کردهایم که چنین عکسی بگیریم؟
عکسهای ابوالفضل از آمنه به من میآموزد که کجا هستم، به چه فکر میکنم، به دنبال چه هستم، چقدر از رسالتم دور شدهام، چقدر به حاشیه رفتهام و چقدر با محیطی که در حال زندگی در آن هستم غریبهام.
عکسهای ابوالفضل از زندگی آمنه به ما یک واقعیت بزرگ را نشان میدهد و آن این است که جامعه ایرانی هنوز با عکاسی قهر نکرده است. هنوز مردم امیدوارند تا عکاسان با نمایش دغدغههای آنها، دردهای اجتماعی را فریاد بزنند. هنوز یک عکاس مستند میتواند وارد خانههای بشود و نشان بدهد که انسانهای جامعه ما چه دردهایی در دل دارند. از همین مجموعه نمایش داده شده نیز میتوان دریافت که آمنه امیدوار است عکسهای ابوالفضل دردهای او را به مردم نشان دهد. نه دردهای شخصی او را بلکه دردهای همهی کسانی را که قربانی خشونت شدهاند. فراموش نکنیم که امسال آمنهها کمتر از سال قبل نیستند؛ آدمهایی که آمنهها را به این روز میاندازند هم کم نشدهاند.
باز هم من میمانم و تکرار این سوالات که چرا کمتر “برای مردم” عکاسی میکنیم؟ چرا کسی عکس مستند چاپ نمیکند؟ چرا کسی عکس مستند بر دیوار اتاقش نمیزند؟ چرا گالریها عکس مستند نمایش نمیدهند؟ و مهمتر از همه، اگر کافهای مثل مانیا نبود، تکلیف این عکسها چه میشد؟