شهید عقیل عرش نشین

شهید عقیل عرش نشین

عقیل عرش نشین، فرزند قدرت وطاهره عرش نشین در ۴ آذر۱۳۴۲ در خانواده ای متوسط در شهرستان اردبیل به دنیا آمد. در طفولیت، قرآن کریم را نزد مادر فرا گرفت.چون در شناسنامه، سال تولدش کمتر از سن واقعی قید شده بود، دو سال دیرتر به مدرسه رفت. دوره ابتدایی را در مدرسه هفت تن و دوره راهنمایی را در مدرسه جهان علوم و دوره متوسته را در هنرستان نواب صفوی (مدرس) اردبیل طی کرد ودر رشته برق، دیپلم گرفت. در تمام مقاطع تحصیلی، فردی سختکوش بود و با نمرات عالی قبول می شد. از دوران کودکی در هیئت های مذهبی مختلف شرکت می جست و مکبر مسجد بود.
از ویژگی های بارز عقیل در کودکی و نوجوانی حس انسان دوستی و کمک به دیگران بود.به ورزش، به ویژه فوتبال علاقه بسیار داشت. در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۶ که نوجوان چهارده،پانزده ساله ای بیش نبود به مطالعه کتابهای مذهبی می پرداخت و در تظاهرات شرکت می کرد و در یکی از راهپیماییها توانست از دست نیروهای نظامی بگریزد. پدرش ماجرا را از زبان عقیل چنین تعریف می کند: «در مسجد میرزا صالح جمع شده بودیم که نیرو های ارتش،مسجد را محاصره کردند و ما از پنجره و بام مسجد فرار کردیم و مجبور شدیم از راه مزارع خود را به منازل برسانیم
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، عقیل در سن ۱۸ سالگی (سال۱۳۶۰) به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و هم زمان در پایگاه بسیج محل نیز به فعالیت پرداخت.در سن ۱۹ سالگی برای اولین بار به جمع بسیجیان در جبهه ها پیوست ودر مناطق عملیاتی حضور یافت. در این اعزام، از سوی سپاه پاسداران اردبیل عازم تیپ ویژه ی این شهرستان شد. پدرش درباره این دوره از زندگی عقیل می گوید: « از وقتی انقلاب شد من دیگر او را کمتر می دیدم یا در جبهه بود یا در سپاه
عقیل عرش نشین، در خصوص ضرورت حضور در جبهه معتقد بود که «قرآن،اسلام وناموس مردم در خطر است، ماندن فایده ای ندارد، باید به جبهه برویم.»
با عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ‌حضورش در مناطق عملیاتی افزایش یافت . به ویژه پس از آنکه جلال – برادر بزرگش – درسال ۱۳۶۴ به شهادت رسید، عزم وی جزم تر شد و می گفت: «باید راه جلال را ادامه دهم. جمله ای از وصیت نامه برادرم به گوشم ندا می دهد که اسلحه مرا بردارید.»
همین توجه به وصیت برادر بود که علی رغم اصرار والدین، اندکی پس از شهادت او، در جبهه حضور یافت و می گفت: «مرگ سراغمان می آید، چه زود و چه دیر؛ پس باید به جبهه رفت و دفاع کرد.»
عقیل، بعد از انحلال تیپ ویژه شهرستان اردبیل –بعد از عملیات والفجر مقدماتی– در سال ۱۳۶۱ به لشکر عاشورا پیوست و عازم جبهه ها شد. توحید عرش نشین در خاطره ای از این دوران می گوید: «شبی آمدم. او نماز می خواند. ساعت حدود ۵/۲ صبح بود. خیلی منتظر شدم تا نماز را تمام کرد… در سجده خیلی گریه می کرد و بعد از اتمام نماز التماس دعا کرده و گفتم شب را بخوابد و نماز صبح بیدار شود. گفت :« اگر مرا دوست داری دعا کن شهید شوم.»

سرانجام عقیل عرش نشین در جریان عملیات والفجر ۱ در منطقه ابوغریب در ۲۲ دی ۱۳۶۲ در اثر اصابت تیر کالیبر ۵۰ به شهادت رسید. پیکر شهید عقیل در بهشت فاطمه ( س ) اردبیل به خاک سپرده شده است. در وصیت نامه او که با جمله «امام را دعا کنید» شروع شده چنین آمده است:
«‌یا مقلب القلوب،‌ ما فقط خشنودی تو را می خواهیم و تنهای آرزوی ما رضوان توست؛ هرچند که اعمال پلید ما باعث خشم و غضب تو شده است. ای عالم ای کامل، قاصران سوی تو گام برداشته اند و تشنه رسیدن به کمال مطلق می باشند، ولی همچنان به دور خود می گردند. تو جویندگان رشد و آگاهی را به سوی خود بکشان و دلخستگان را هستی عنایت فرما تا همچنان در راه و گام برداریم. الهی‌، مرا بجز تو بخشاینده ای نیست و تو را هم همچون منی شرمنده ای نیست، پس مرا ببخش و به سوی خود راهنمایم باش.»
شهید عقیل عرش نشین، ‌وصیت نامه خود را بااین عبارت به پایان برده است: «به خداوند بزرگ و قادر قسم یاد می کنم که به ما لطفی عنایت فرماید که قدر این انقلاب اسلامی و رهبر بزرگوارمان را درک کنیم.