شهید مرتضی فخر زاده
مرتضی فخر زاده در ۹ فروردین ۱۳۳۴در روستای مارلیان شهرستان گرمی در استان اردبیل به دنیا آمد. قرآن و نماز را در خردسالی نزد پدرش (شاه علی) فرا گرفت. مادرش (گلی بهروزی جعفر قلی خانلو) در باره کودکی او می گوید: «در سه یا چهار سالگی با این که هنوز توانایی چندانی نداشت با ظرف پر از آب جلوی مسجد را آب و جارو می کرد و می گفت دلم می سوزد که مسجد کثیف باشد.»۱
دوره ابتدایی را در سال ۱۳۴۱ در مدرسه روستای مارلیان، شروع و تا کلاس چهارم ابتدایی را در آنجا گذراند. پس از کوچ خانواده، به همراه آنها به اردبیل رفت و به علت فقر مالی، کلاس پنجم را شبانه ادامه داد و روزها برای امرار معاش فرش بافی کرد. پس از فوت پدر، مسئولیت اداره خانواده بر دوش او افتاد و به ناچار در کلاس اول دوره راهنمایی ترک تحصیل کرد ۲و به کارگری و قالی بافی پرداخت. ۳
با رسیدن به سن سربازی، با قرعه کشی از خدمت دوره سربازی معاف شد. ۴ فعالیت سیاسی – مذهبی مرتضی، به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی باز می گردد. او با تاسیس حسینیه زادگاهش، هیئت عزاداری تشکیل داد و با جمع کردن جوانان، به نوحه خوانی در مسجد می پرداخت ۵ و همچنین اعلامیه های حضرت امام خمینی را به طور محرمانه ۶ تهیه و پخش می کرد.
نقل می کنند که عده ای می خواستند در مراسم عزا داری در مسجد، شاه را دعا کنند که مرتضی مخالفت کرد و سیم برق را می کشید تا صدای بلند گو قطع شود. درجه داری که در مجلس حضور داشته او را لو داد و ساواک او را در حالی که با صدای بلند علیه شاه شعار می داد دستگیر و زندانی کرد همه فکر می کردند که اعدام خواهد شد، ولی بعد از حدود بیست و سه روز شکنجه با وساطت حجت السلام مروج و یکی از بستگانش از زندان آزاد شد. وقتی به خانه آمد صورتش خونی و باد کرده بود. علت را که جویا شدند، گفت: «در زندان گفته بودند که به امام خمینی توهین کنم ولی به آنها گفتم اگر مرا بکشید این کار را نخواهم کرد.» ۷
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، با دایر کردن کلاسهای قرآن برای جوانان و تشکیل پایگاه بسیج در زادگاهش فعالیتش را ادامه داد. پس از مدتی در سال ۱۳۵۹ از سوی مسئولین سپاه پاسداران انقلاب اردبیل جهت عضویت درسپاه از او دعوت به عمل آمد. پس از پیوستن به سپاه ۹ ابتدا در واحد عملیات و بعدا مسئول حفاظت بیت و شخص نماینده ولی فقیه در اردبیل (حجت الاسلام مروج) مشغول به کار شد.۱۰ علاقه اش به کار چنان بود که اول صبح به بیت می آمد و دیر وقت هم به پایگاه بسیج می رفت.
پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به خاطر مسئولیت حساسش در پشت جبهه مانع حضور وی در جبهه می شدند، ولی مرتضی، خصوصاً بعد از دیدارش از دزفول، بارها به جبهه رفت. او که صبرش در برابر مشکلات، زبانزد همه بود مواقعی که مانع اعزامش به جبهه می شدند به شدت عصبانی و ناراحت می شدند.
مرتضی علی رغم مخالفت خانواده، با دختری که با خانواده اش در همسایگی آنها زندگی می کرد و از اوکوچک تر بود – به طوری که از زمان کودکی مرتضی از او نگه داری می کرد – ازدواج کرد . مراسم ازدواج با سادگی تمام و با مهریه دو هزار و سیصد تومان انجام گرفت. آنها از این وصلت، صاحب فرزند پسری شدند. مادرش نقل می کند:«یک روز دیدم مرتضی در اطاق با فرزندش خلوت کرده و اسلحه کمری را به او داده و سنگر می گیرد. در مورد پر بودن اسلحه تذکر دادم.» در جوابم گفت: «من دیر یا زود شهید می شوم می خواهم پسرم رزمنده شود.»
زندگی مشترک مرتضی، چندان طولی نکشید و او به خاطر خواسته های همسرش که خواستار استعفای او از سپاه و عدم حضور در جبهه بود ،به ناچار در حالی که پای مجروح و عصای زیر بغل به دادگاه رفته بود، با طلاق از او جدا شد.
علاقه او به جبهه چنان بود که وقتی برای مرخصی به خانه می آمد، مریض می شد. ودر جواب مادرش که از او می خواست چند روزی را برای بهبودی حالش مرخصی بگیرد، اظهار می داشت: «من وقتی در خانه هستم مریض می شوم و در جبهه اصلاً مریض نیستم .» ۱۳
مرتضی در دو عملیات خیبر و بدر، مجروح شد. یکی از همرزمانش نقل می کند: وقتی برای عملیات خیبر به جبهه اعزام می شدیم مستقیما از دفتر کار سوار اتوبوس شدیم و با اینکه هوا به شدت سرد بود ما لباس آنچنانی نداشتیم. من بادگیرم را به مرتضی دادم ولی او از فرط خوشحالی شرکت در عملیات، آن ار قبول نکرد.»
در عملیات خیبر طوری مجروح شده بود که بخش قابل توجهی از گوشت پایش را ترکش برده بود. ولی پس از مدت کوتاهی بدون توجه به اصرار خانواده در حالی که هنوز التیام نیافته بود به منطقه عملیاتی بازگشت. او مجروحیت را از اقوام پنهان می کرد.
مرتضی از خصوصیت بارزی برخوردار بود. از جمله، انضباط در کار، به طوری که در ماموریتها سوزن و نخ و دکمه به همراه داشت. ۱۵ شجاع و نترس بودن، رفتار احترام آمیز با مردم، صبوری در برابر مشکلات و تقوی از دیگر ویژگی های مرتضی بود. حجت الاسلام مروج (امام جمعه اردبیل) بارها گفته اند که «فخر زاده از نماز شبش غفلت نمی کرد» احترام آمیز بودن برخوردش با افراد و با هیچ شوخی، میانه نداشتن از جمله ویژگی های اخلاقی او بود.
علاوه بر حضور در صحنه های سیاسی و نظامی، از مطالعه غافل نبود و به تفسیر قرآن و نهج البلاغه و نهج الفصاحه و تاریخ انبیاء و امامان، علاقه داشت. ۱۷ حتی فراگیری جامع المقدمات را نزد یکی از روحانیون شروع کرده بود. ۱۸ علاوه بر این، به سرودن شعر و نوحه خوانی علاقه ویژه ای داشت. چند روز قبل از عملیات کربلای ۵ شعرش را برای همسنگرانش می خواند که مضمون آن از باور قطعی او به شهادت قریب الوقوع حکایت داشت. همسنگرانش نیز به این باور رسیده بودند که مرتضی شهید خواهد شد. ۱۹ زمانی که عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه شروع شد، گردان المهدی – که مرتضی فرماندهی آن را بر عهده داشت – به همراه دو گردان دیگر برای کمک به لشکر ۳۱ عاشورا از منطقه چنگوله به منطقه شلمچه اعزام شدند تا پس از سازماندهی وارد عمل شوند. برای استقرار گردان، لازم بود موانع طبیعی مانند خار، بوته و علفهای هرز برداشته شود که مرضی داوطلب شد و به همراه گردانش کار را شروع کرد.
همرزمش می کوید: «پس از اتمام کار، با مسئول تدارکات به محل رفتیم. مرتضی از شدت خستگی خوابیده بود قرار گذاشتیم که گردان دیگری را برای عملیات، اعزام کنند که مرتضی متوجه موضوع شد و مصرانه خواستار عزیمت گردانش برای عملیات شد.»پس از جلب موافقت، گردان المهدی – که از آخرین گردانهای عمل کننده در عملیات کربلای ۵ بود – وارد عملیات شد. مرتضی در زمان حرکت گردان به جلو، در پشت دریاچه ماهی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
ستاد معراج شهدا در نامه ۲۷ دی ۱۳۶۵تاریخ شهادت مرتضی فخر زاده را ۲۶ دی ۱۳۶۵ و علت شهادت را اصابت ترکش خمپاره و قطع دست چپ و راست و پاها و پارگی شکم و اعلام کرد. پیکر شهید در شهرستان اردبیل در گورستان میر اشرف به خاک سپرده شد. ۲۲ در فرازی از وصیت نامه شهید آمده است: «من در هر لحظه از ابعاد زندگیم افتخار می کردم که یک نفر خدمت گزار کشور اسلامی هستم و افتخار می کردم یک زمان، طبق قانون قرآن و اسلام به رهبری امام خمینی در عصر حاضر زندگی می کردم. ای جوانان، ای سربازان امام زمان و ای ملت شریف ایران، قدر این کشور اسلامی را بدانید و جدیت کنید و نگذارید این جمهوری اسلامی به دست چند نفر از قلدران ]که [همچون گزشته به وطن عزیزمان ایران تجاوز کرده بودند، بیافتد و ای ملت فداکار ایران این جمهوری اسلامی آسان به دست شما ملت نرسیده … ))
و در بخش دیگری خطاب به مادر و خواهرش می گوید: «مثل حضرت زینب، استقامت کنید و زیاد گریه نکنید و زمانی که خواستید برای من گریه کنید، امام حسین و حضرت علی اکبر و ابوالفضل را یادکرده و گریه کنید …»