مقدس اردبیلی
داستانهایی از زندگی فقیه محقق مقدس اردبیلی (قده) (۱)
در باره مرحوم مقدس اردبیلی بیش از بیست داستان و کرامت و حکایت و سلوک اخلاقی و .. . در زیستنامهها نقل شده است . برخی از داستانها را چند نفر از علما در کتابهایشان به شکلهای مختلف نقل کردهاند، که توجه خوانندگان را به برخی از آنها جلب میکنیم:
تواضع
«زهد او به مرتبهای بوده است که نقل مینمایند قافله زوار به نجف اشرف وارد شد . یکی از اهل قافله به آخوند برخورد و او را نشناخت و تکلیف نمود که رخوت (۲) چرکن (۳) شده میخواهم که برای من بشویی و قبول فرمود و جامهها را گازری (۴) نمود و آورد . در آن حال صاحب جامه آخوند را شناخت و مردم توبیخ او بر این عمل مینمودند و او زبان به معذرت گشاد . آخوند فرمود که، حقوق برادران مؤمن بر یکدیگر زیاده از آن است که جامه او را بشوید، چرا معذرت میخواهی؟» .
اخلاص
«مولانا عبدالله شوشتری (ره) که از جمله تلامذه اوست نقل میفرموده که، در ایامی که در خدمت او در نجف اشرف درس میخواندیم مکرر چنین میشد که در مدرس با او مباحثه میکردم و او ساکت میشد و من و حضار مدرس گمان میکردیم که او ملزم شده است . و من در بعضی از مجالس، مذکور ساختم که در فلان مسأله و فلان مسأله آخوند را ساکت کردم . این خبر به آخوند رسید . روزی فرمود که امروز میخواهیم که به اتفاق شما به صحرای نجف برویم . چون در خدمت او روانه شدم و خلوت شد، فرمود که: در فلان مسأله و فلان مسأله من چنین گفتم و تو چنین گفتی و من چون دغدغه میکنم در مناظرات علمی که مبادا به مراء و جدال منتهی شود، ساکت شدم و سکوت من از راه عجز از جواب نبود، بلکه اگر خواهی جواب آن سخنان را اکنون به تو بگویم . پس من سخنانی را که گفته بودم اعاده کردم و او همه را جواب فرمود . پس فرمود که، چون به من رسید که تو میگفتی که آخوند را ساکت کردم و حق با من بود، دغدغه کردم که مبادا سکوت من، اغراء بر جهل و سبب رسوخ تو بر غلط باشد . لهذا، خلوت کردم و تو را آگاه گردانیدم» .
یاری بیچارگان
«سید نعمتالله در کتاب انوار نعمانیه گفته ـ و در منتهی المقال هم مذکور است ـ که در سالهای گرانی و قحطی مال خود را بر فقرا قسمت مینمود و در نزد خود به قدر سهم یکی از فقرا میگذاشت و در بعضی از سالها چنان اتفاق افتاد که همین عمل را کرد . پس، زوجهاش به غضب آمد و گفت که مال ما را به فقرا انفاق مینمایی و اولاد خود را گرسنه میگذاری؟ پس، آن بزرگوار متعرض او نگشت و به مسجد کوفه برای اعتکاف رفت . چون روز دوم برگشت، مردی به در خانهاش آمد با چهارپایانی که بر پشت ایشان بار بود از گندم خوب صاف شده و از طحین ـ یعنی آرد نازک بسیار خوب ـ پس، آن مرد به زوجه مقدس گفت که، صاحب خانه در مسجد کوفه به اعتکاف اشتغال دارد و این غله و بارها را برای شما فرستاد . چون مقدس از اعتکاف مراجعت فرمود، زوجهاش به او خبر داد که این طعام را که با اعرابی [برای] ما فرستادی بسیار طعام نیکویی بود . پس، مقدس اردبیلی خدای را حمد نمود» .
بخشش عمامه
«طریقه او در مأکول و مشروب این بوده که در هر وقت آنچه از ممر حلال برای او به هم میرسیده، آن را صرف مینموده و میفرموده که از جمع بین احادیث و روایات مختلفه چنین مفهوم و مستفاد میگردد که، اگر حق تعالی وسعت داده باشد، باید که آدمی ذخیره ننماید و صرف نماید و اگر تنگی رو دهد باید که آدمی نیز قناعت نماید . لهذا، گاهی شیعیان از روی اخلاص لباسهای نفیسه برای او به هدیه میآوردهاند، قبول میفرمود و رد نمیکرده و آنها را صرف مینموده . و مکرر روی میداده که مندیل تمام زر بسیار نفیس را که برای او به هدیه آورده بودند بر سر میبسته و از خانه بیرون آمده و به زیارت آن حضرت میرفته و در راه مؤمنی برمیخورده که عمامه نداشت، مندیل را به دو نیم میکرده و نصف آن را به آن مؤمن و نصف دیگر را خود بر سر میبسته . پس، به مؤمن دیگر برمیخورده و باز چنین میکرده تا چون به خانه عود میکرده، قلیلی از آن مندیل بر سر او باقی بوده است» .
«از سخاوت مقدس اردبیلی چیزی است که سید جزایری در انوار نعمانیه نوشته است که مقدس اردبیلی طریقهاش آن بود که عمامه بزرگی بر سر میگذاشت و چون از خانه بیرون آمدی، دو ذرع کمتر یا بیشتر از آن عمامه پاره کردی و به فقرا و برهنگان دادی، به نحوی که تا منزل مراجعت کردی عمامه او یکسر یا بیشتر تمام میشدی» .
«گویند که عادت مولانا بر آن بود که میپوشید از جامه هر چه از حلال باشد؛ خواه پرقیمت باشد یا ارزان . و هر گاه کسی به آن بزرگوار جامه نفیسی هدیه میکرد، قبول میفرمود و میپوشید و مکرر اتفاق میافتاد که عمامه گرانبها به ایشان تقدیم کرده بودند که معادل بوده با زر خالص . چون به زیارت مشرف میشده، هر سائلی که چیزی از ایشان میطلبید قطعهای از آن را پاره میکرد و به او میداده تا آنکه باقی میمانده بر سر ایشان مقدار ذراعی که به خانه مراجعت مینموده» .